مرحله دوم دندون در آوردن
چند روز خيلي اذيت ميكني سرما هم خوردي ودندوناي بالات داره در مياد خيلي بي طاقت شدي شبا اصلا خواب نداري منم صبح زود بايد بيام سركار وتوي اداره در حال چرت زدنم ديشب تا ساعت 2/5بيدار بودي دايي علي روهم نذاشتي بخوابه مادر جونم بيدار بود فقط با دايي جونت حال ميكني چون زياد باهات بازي ميكنه وحسابي لوست كرده ديشب همش گوششو ميكشيدي ميخواستي بخوري ووقتي نميتونستي چند تا سيلي به داداشيم ميزدي دخملك فضول اونم كه خيلي دوست داره هيچي بهت نميگه ...
نویسنده :
dorsa
11:07
دخترم میتونه بشینه
الان دیگه بدون کمک چنددقیقه ای میتونی بشینه ولی چاردست وپا نمیخزی عین یه توپ قل میخوری مادرجون میگه بعضی بچه ها مدل خزیدنشون این جوریه ولی هرچی بزرگترمیشی شیرین تر میشی دخملکم خداروشکر میکنه برای همچین هدیه باارزشی که بهمون داده ...
نویسنده :
dorsa
10:53
شعرهاي كودكانه
دستا بالا باخنده انگشتا باز وبسته نگاه كنين ببينيم كي خوشحاله كي خسته دستا پايين پاها باز بروجلو با آوار بپر عقب چپ وراست جفت پاهاتو ببند باز بشينو وپاشو بايك پا زودي بيا پيش ما جست بزنيم بخنديم هميشه ورزش كنيم دست بزنيم بخنديم آي خنده خنده خنده هركسي كه ميخنده هميشه ميشه برنده يه پيشي دارم خيلي قشنگه موهاش رنگارنگ مست وملنگه هي ورميجه واطوار مي ريزه واسه منم پيشي جونم خيلي عزيزه رختخوابش گرم ونرم وقتي كه خوابش ميگيره ميره ميخوابه هي ورميجه واطوار ميريزه واسه منم پيشي جونم خيلي عزيزه ...
نویسنده :
dorsa
11:22
بدون عنوان
بدون عنوان
عکسای دخملی
بدون عنوان
.............
چندروز پيش زن دايي ام فوت شد خدا بيامرزش خيلي خانم خوبي بود هنوز باورم نميشه واون چهره خندونش يادم نميره طفلي جون بود ولي قسمته كاري نميشه كرد به خاطر مراسم ختم چند روزي عازم سفر شديم با مادر جون وپدرجون خاله مهسا وهمه امون بوديم بابات چون امتحان داشت همون روزي كه رفتيم شبش با دايي علي وخاله مهلا وعمو هادي برگشتن منو تو مونديم چون مادر جونم موند تا سه روز اونجا بوديم وبعد با ماشين پدر جون برگشتيم اولين مسافرت طولاني من بدون بابات بود كه خداروشكر تموم شد
نویسنده :
dorsa
7:31