آيلين عشق مامان

باکلی تاخیر اومدم کلا چندوقته حال ندارم الانم که ماه رمضان شروع شده که خستگی بیشتر شده ۱۰اردیبهشت روز تولد من بود صبح مثه همیشه اومدم اداره که یهویی همکارا غافلگیر کردن وکیک خریده بودن خیلی سورپرایز شدم ..سورپرایز بعدی کیکی هست که بابا جواد زحمت کشیده بود یه دونه کیکم برادخملش خریده بود کادو هم کیف وکفش زحمت کشیدن که اینترنتی سفارش داده بود ۴روز بعد رسید🤣پایان تولد ۳۰سالگیم دارم پیر میشم فقط ادمی زاد میتونه پیر شدنشو جشن بگیره😁 ...

س گلم ۲۲فروردین عروسی عمه صدیقه بود خیلی خوب بود وخوش گذشت طبق معمول شما هم کلی اذیت کردی ومن هیچی از مراسم نفهمیدم ارزوی خوشبختی برای این زوج عزیزمیکنم ان شاالله سالیان سال درکنار هم در خوشی زندگی کنن  عکس عروس ودوماد خوشگلمون به ترتیب ازراست به چپ..عمه سعیده.عمه صدیقه..اقاجون..عمه رویا..عزیز جون ..واقا یونس  عموعلی وعمه.بابا جواد عکس وروجک من    ...

اغاز سال نو روبه همه دوستان عزیز ودخمل خوشگلم تبریک میگم ان شاالله سال خوب وپراز شادی داشته باشید وبه آرزوهای قشنگتون برسید دخملم دوماه دیگه ۳ساله میشه خوشحالم داره بزرگ میشه وخانم میشه درضمن از پوشک هم ۳ماهه گرفته شده وخیلی اذیت نکرد خداروشکر   ...

  طلایی ترین روزها ارزانی نگاه مهربانت و هزار گل مریم پیشکش قلب باصفایت   روزت مبارک مادرم   روز مادر روبه همه دوستان عزيزم تبريك ميگم ...

دخملم ۳۳ماهه شده حیف که امسال نمیشه برات تولد بگیرم تولدت مصادف شده با ضربت خوردن حضرت علی ع ان شاالله بعدش برات میگیرم یه جشن خوب وعالی   ...

س دخمل گلم چندوقتی نتونستم به وبت سربزنم اخه اون ویروس سرماخوردگی رومنو باباجواد گرفتیم دست ازسرمون برنمیداشت هنوز هم سرفه میکنیم درعمرم همچین سرمایی نخورده بودم خیلی وحشتناک بود ولی الان بهتریم از احوالات دخملم بگم که خیلی شیرین زبون شدی هرروز خوردنی تر میشی ماشاالله انقدر قشنگ صحبت میکنی کلماتی توی حرفات به کار میبری که همه موندن والا بااین زبون شما دخمل شیرینم خیلی دوستت دارم  ...

یلدای ۹۷اولین روز زمستون روبه همه دوستای خوبم ودخملم تبریک میگم باشروع زمستون آیلین خانم هم سرمای شدیدی خورده وتب داره امروز سرکار هم نرفتم که ببرمش دکتر ان شالله زودتر خوب بشه  ...

اینم عشق خاله اش حلما گلی اخمو قربونش برم ...

دیروزدخمل یکی یه دونه من ۳۰ماهه شد ان شاالله ۱۰۰ساله بشی گل نازم چندهفته ای به وبت سرنزدم گرفتاربودم ۵شنبه هم یه مهمونی پاگشا بود خیلی سرم شلوغ بود ولی خداروشکر تموم شدوشما هم سرما خورده بودی هنوز سرفه میکنی امروز باز ببرمت دکتر واینکه دختر بدی شدی وخونه مادر جون نمیمونی ومهسا جون طفلک ۵صبح میاد خونه خودمون چون شما فقط اونجا ساکتی موندم چیکار کنم برا اون طفلکم سخته سرصبح بلند بشه بیاد خیلی بهونه گیر وبداخلاق وفضول شدی وفوق العاده هم زبون دراز شدی  اینم عکسی که برامهسا جون فرستادم که شما وحلما جان در حال فضولی بودید چون مهسا مشهد رفته بود  ...